تحلیل هِگِلی بر تاریخ حجاب و ضرورت اختیاری بودن پوشاک در دوره کنونی
مفهوم سازی حجاب با توجه به تعریف آن در دوره مدرن
تاریخ مقوله کلمه حجاب با معنای امروزی با توجه به آنچه که آورده اند و مطهری (در کتاب مسئله حجاب) نیز گفته است کاملا مشخص نیست و یک مقوله جدید و مدرن است. اما آنطور که پیداست این کلمه با آغاز دوره مدرن در کشورهای اسلامی، خود را نشان داده است. پس ما اگر بخواهیم با مفهوم حجاب به دل تاریخ برویم و یک دیالکتیک تاریخی داشته باشیم مجبوریم این موضوع را از مفهوم جدید آن بگیریم و یک مفهوم کلی نشان دهیم به عبارتی حجاب را به عنوان پوشش اسلامی زنان که بر روی سر و صورت و بدن آنها قرار می گیرد به حساب آوریم و معنای سَتر که اصطلاح مخصوص پوشش زنان در فقه است را در قالب آن نیز بگنجانیم و تا به اینجا مفهوم حجاب را با معنایی که شکل دادیم در کل تاریخ اسلام مورد بررسی قرار می دهیم.
ماهیت این مفهوم را می توان از لحاظ عرضی و جانبی به میزان پوشش و نوع پوشش و از نظر وجودی به هستی و نیستی آن تقسیم کرد.
با توجه به اهمیت و توجه مقوله حجاب به اجباری و اختیاری بودن آن در دوره کنونی این مقوله را از منظر هستی و نیستی بررسی می کنیم.
تاریخ هستی و نیستی حجاب تا دوره مدرن
در تاریخ پوشش انسان ها در دوره اسلامی، پوشش بدن از سر تا پا از همان ابتدا بوده است. دقت کنید حجاب، به عنوان یک پوشش نه در قالب اسلامی بلکه به طور کلی برای پوشاندن سر تا پا هم برای زن و هم برای مرد مرسوم بوده است. به شکلی این مقوله که از قبل از اسلام هم ترسیم شده است در قالب یک امر اجبار و اختیار اسلامی برای زن یا مرد نبوده است و اگر قرآن را در قالب تاریخی آن بنگریم به همین دلیل آیه ای مخصوص به حجاب برای زنان شکل نگرفته است و تنها از کلمه ای به نام «خِمار» استفاده شده است که یک نوع پوشش مرسوم بوده است و در قرآن آمده است که زنان آن را روی سینه های خود نیز بکشانند. می خواهم بگویم که به خصوص در ابتدای اسلام حجاب و پوشش زنان به معنای خاص امروزی اصلا مطرح نبوده است چون پوشاک آن زمان چه برای مردان و چه زنان به شکلی بوده است که از سر تا پا را می پوشانده است و مردان نیز سربند هایی مانند عمامه و عبا داشته اند. به همین دلیل نمی توان حجاب را در این دوره گفت وجود داشته است بلکه آنچه بوده است لباس های مرسوم زمان در آن تاریخ زندگی مسلمانان بوده است. به همین دلیل نمی توان هستی حجاب را در ابتدای اسلام معنای امروزی کرد و می توان گفت وجود نداشته است و آنچه بوده است پوشاک مرسوم بوده.
شروع دیالکتیک هستی و نیستی حجاب
این بحث تاریخی پوشش زنان و مردان که سر و بدن را می پوشانده است تا قبل از دوره مدرن در جوامع مسلمان پابرجاست تا اینکه با توجه به تحولات آشنایی مسلمانان با تمدن غرب و همچنین تاثیر استعماری غرب و رفت و آمدها موجب تغییر در پوشاک مردان گردید و مردان پوشش سنتی خود را رها کرده و پوشش مدرن را برگزیدند (در ابتدا در شهرها) اما در همین زمان پوشش زنان تغییری نمی کند و به نظر می آید این نقطه تاریخی، آغاز هستی حجاب در ملل اسلامی بوده باشد. تا قبل از این دوران با توجه به بحثی که کردم ما نمی توانیم از هستی و نیستی حجاب صحبت کنیم و وارد دیالکتیک آن شویم چون به شکل یک پوشاک مرسوم هم مرد و هم زن داشته است.
شروع این دیالکتیک تاریخی حجاب را می توان با مبنای تاریخی برخورد با تمدن غرب دانست که لباس مردان تغییر کرد اما تغییر لباس زنان امکان تغییر نداشت. اینجا تضادی شکل می گیرد که آیا پوشاک زنان هم مانند مردان باید تغییر کند یا خیر؟ به عبارتی پوشاک زنان باید مدرن باشد یا سنتی؟
در این بخش از تاریخ به نظر می آید بحث پوشاک زنان از پوشاک مردان جدا می شود و پوشاک مسلمانان حساب می گردد.( دقت کنیم تا قبل از این زمان ما چیزی به نام پوشاک اسلامی و غیر اسلامی نداشته ایم). چگونه چنین اتفاقی می افتد؟ چه عاملی باعث تضاد تغییر پوشاک مردان در برابر عدم تغییر پوشاک زنان گردید؟ برای جواب به این سوال لازم است به کسانی که در این تضاد قرار دارند نگاه کنیم یعنی مردان و زنان به عنوان دو مقوله متضاد. این دو مقوله متضاد همواره در هستی و ماهیت انسان تضادهایی به وجود آورده اند و اینجا باعث ایجاد تضاد در پوشاک می گردند. در تضاد این دو، عاملی را باید جست که این تضاد را بارور می کند. به نظر می آید در این برهه از تاریخ، مردان در کشورهای اسلامی توانسته اند با کمک مذهب، زن را محدود کنند؛ به عبارتی این تقابل پوشاک بر می گردد به تقابل جنسی زن و مرد که تا قبل از این زمان به دلیل یکسانی نسبی پوشاک زن و مرد و عدم برخورد با تمدن غرب مشهود نبود. با وجود عدم تغییر پوشاک زنان در اوایل دوران مدرن ایران، با روی کار آمدن رضاشاه تاریخ حجاب در ایران بدون اینکه با اتفاقات و روال عادی و توسط عوامل تاریخی با خودآگاهی و آزادی کامل تغییر کند توسط یک عامل قدرتمند تصادفی تاریخی و خارج از آگاهی و خواست جمعی و تاریخی به اجبار به سمت تغییر پوشاک زنان حرکت می کند و تا حد زیادی تضاد دیالکتیکی اختیار و اجبار پوشاک زن و مرد را از بین می برد. اما باید دقت کرد که این از بین بردن تضاد تاریخی و زمانی حجاب مربوط به خودآگاهی تاریخی زنان و مردان نبود بلکه می توان گفت یک از بین بردن تضاد بی موقع و خارج از تاریخ و مصنوعی بود و در نتیجه مخالفت ها و ناکارآمدی در این حرکت شکل گرفت و در نهایت محمدرضاشاه اختیاری بودن حجاب را برقرار کرد.
همچنین باید دقت کرد پوشاک زنان نیز در غرب تا حدود 80 سال قبل که انقلاب جنسی و پوشاک رخ داد خیلی آزاد نبود و زنان لباس هایی دامن دار می پوشیدند و حتی در برخی مناطق روسری نیز ممکن بود داشته باشند. پس زنان ایران (باید دقت کنیم بیشتر منظور زنان شهری است که تا حدی با فرهنگ اروپایی آشنایی داشتند) با نگاه به فرهنگ غرب و تغییرات پوشاک آنها با پوشاک خود که تغییر نکرده بود مشکل چندانی نداشتند و تضاد پوشاک زن و مرد در ایران هنوز شدت نیافته بود اما زمانی این تضاد بیشتر آشکار می شود که در غرب، انقلاب جنسی در کشورهای اروپایی و به خصوص آمریکا رخ می دهد و به دیگر نقاط جهان اشاعه پیدا می کند و این زمانی است که زنان شهری ایران نیز با آگاهی از تغییرات جهانی با تضاد پوشش در مرد و زن آشنا می شوند. این خوداگاهی تاریخی پوشاک زنان در دوره محمدرضاشاه اتفاق می افتد تا حدی که زنان که در پوشش خود آزاد بودند و تضاد هستی و نیستی حجاب در این دوره از بین می رود و به ایده آل خود نزدیک می گردد. این ایده آل مطلق پوشاک زن و مرد با آمدن انقلاب 57 و به دنبال آن قانون حجاب اجباری دوباره وارد تضاد یا دیالکتیک حجاب زن و مرد می شود تضادی که بر اساس آزادی پوشاک مردان در برابر اجبار پوشاک زنان شکل می گیرد. این تضاد نیز بر عکس تضاد شکل گرفته در چندین سال قبل و در دوره اواخر قاجار بر اثر برخورد تمدن ها، یک تضاد مصنوعی است به عبارتی با توجه به خودآگاهی تاریخی زنان در ایران در قبل از انقلاب و آزادی حجاب بر اساس تحولات جهانی و همچنین سخت نگرفتن فقیهان بر اجبار حجاب، تضاد جنسیتی در پوشش تا حدی از بین رفته بود و در روند طبیعی تاریخی خود حرکت می کرد اما با اجبار حجاب در دوره بعد از انقلاب 57، بار دیگر یک عامل تصادفی و غیرمنتظره مانند رضاشاه بر روند تاریخی حجاب تاثیر می گذارد. این تضاد نیز همانطور که می دانیم در دامنه تاریخ قرار گرفته است و خواه ناخواه مانند موضوعات دیالکتیکی دیگر تاریخ مجبور به پذیرش خوداگاهی تاریخی مقوله مورد نظر است چون آنطور که از روند تاریخ پیداست هر تضادی یک سنتز ایجاد می کند و سنتر تضاد تاریخی حجاب به قول هگل آزادی است یا از بین رفتن تضاد است و در اینجا با توجه به سیر تاریخی، آزادی یا اختیاری بودن حجاب در جامعه ایران است.
می توان به طور خلاصه تحلیل بالا را چنین تعریف کرد:
- شروع دیالکتیک پیرامون حجاب یا بهتر است بگوییم پوشاک زن و مرد در زمان آشنایی ایران با تمدن غرب
- از بین بردن مصنوعی تضاد پوشاک در دوره رضاشاه با اجباری شدن پوشش مانند غرب
- از بین رفتن طبیعی تضاد پوشاک زن و مرد در دوره محمد رضاشاه با اختیاری شدن حجاب
- ایجاد تضاد مصنوعی در پوشاک زن و مرد بعد از انقلاب 57
- مرحله بعد قابل پیش بینی با کمک تحلیل دیالکتیک پوشاک زن و مرد، از بین رفتن این تضاد مصنوعی و شروع دوره ایده آل پوشاک زن و مرد و اختیاری شدن دوباره پوشش
عیسای درخشان/10 آبان 1403