تداوم و شدت سانسور در ایران، آثار عمیقی بر کیفیت ادبیات معاصر گذاشته است. بسیاری از نویسندگان بهدلیل وجود محدودیتهای گسترده در بیان اندیشه و احساسات خود، ناچار به استفاده از زبان نمادین، استعاری و چندلایه میشوند. گرچه این شیوه در ظاهر میتواند به غنای ادبی کمک کند، اما در واقع اغلب موجب ابهام در پیام، کاهش دسترسی مخاطب عام و سردرگمی در دریافت معنا میگردد. نتیجه چنین شرایطی، شکلگیری نوعی ادبیات محدود و محافظهکارانه است که به جای صداقت و صراحت، بر ابهام و احتیاط بنا شده است.
برخی نویسندگان و اندیشمندان نیز به سبب این محدودیتها، ترجیح میدهند سکوت اختیار کنند یا از مسیر مهاجرت برای انتشار آزادانه آثار خود بهره گیرند. این مسئله به خروج نیروهای فکری و خلاق از کشور انجامیده و سبب تضعیف سرمایه فرهنگی ملی شده است.
حذف کتاب؛ حذف تاریخ فکری یک جامعه
بخشی از آثار ممنوعشده در ایران، حامل روایتها و نگاههایی هستند که به دلایل سیاسی، مذهبی یا فرهنگی با گفتمان رسمی همخوانی ندارند. حذف این آثار از چرخه نشر، در واقع به معنای حذف تاریخ فکری، نقدهای اندیشهورزانه و تجربیات زیستهی بخشهایی از جامعه است. سانسور، به این ترتیب، نه تنها مانع از دسترسی نسل جدید به روایتهای متکثر میشود، بلکه روند طبیعی فهم و بازخوانی تاریخ فرهنگی را نیز مختل میسازد.
1. سانسور بهمثابه نظام کنترل ذهن و فرهنگ
سانسور در جمهوری اسلامی ایران، صرفاً محدود به حذف برخی واژگان یا مفاهیم نیست؛ بلکه کارکرد آن فراتر از یک ابزار اجرایی ساده است. در عمل، سانسور به مثابه سازوکاری برای مهندسی فرهنگی عمل میکند؛ سازوکاری که هدف آن شکلدهی به ذائقه، تفکر و حتی حافظه جمعی جامعه است. حذف، تعدیل یا تغییر آثار مکتوب نهتنها واقعیتهای موجود را انکار میکند، بلکه امکان مواجهه مستقیم با پرسشهای بنیادین، نقدهای اجتماعی و روایتهای آلترناتیو را نیز سلب مینماید.
این وضعیت، جامعهای را پدید میآورد که در آن، امکان رشد فکری بهصورت ارگانیک محدود میشود و تولید فرهنگی، تابعی از ملاحظات ایدئولوژیک و سیاسی میگردد. بدیهی است در چنین فضایی، ادبیات و اندیشه از کارکرد انتقادی و تحولآفرین خود دور شده و به ابزاری برای بازتولید نظم رسمی بدل میگردند.
۲. اثرات روانی و اجتماعی سانسور بر نویسنده و خواننده
در فضای سانسورزده، نویسنده همواره با نوعی «اضطراب از ممیزی» مواجه است. این اضطراب، نهفقط محدود به حذف احتمالی اثر او، بلکه شامل پیامدهای حقوقی، حرفهای و حتی امنیتی نیز میشود. این امر، منجر به پدیدهای به نام خودسانسوری میشود؛ یعنی فرد، پیش از آنکه ممیز رسمی وارد عمل شود، خود آگاهانه یا ناخودآگاه، محتوای ذهنیاش را تعدیل میکند.
از سوی دیگر، خوانندگان نیز در بلندمدت، اعتماد خود را به آثار رسمی از دست میدهند. آنان بهدرستی درمییابند که آنچه منتشر میشود، الزاماً «تمام حقیقت» نیست. در نتیجه، تمایل جامعه به منابع غیررسمی و زیرزمینی افزایش یافته و شکاف میان مردم و نظام رسمی دانایی بیشتر میگردد.
۳. حذف کتاب، بازنویسی تاریخ است
یکی از پیامدهای خطرناک سانسور در بلندمدت، تحریف یا حذف تاریخ فکری یک ملت است. بسیاری از کتابهای ممنوعه، چه آثاری در حوزه فلسفه و دین، و چه متون ادبی و سیاسی، حامل روایتهایی هستند که برای فهم بهتر گذشته و تحلیل وضعیت حال ضروریاند. با حذف این آثار، نوعی «حافظه گزینشی» شکل میگیرد که در آن، بخشهای آزاردهنده یا ناهمخوان با روایت رسمی، عمداً نادیده گرفته میشوند.
تاریخ نشان داده است که در هر جامعهای که تولید فرهنگی از بالا مهندسی شده، دیر یا زود با بحران مشروعیت فرهنگی و بیاعتمادی عمومی مواجه شده است.
۴. آینده سانسور در عصر ارتباطات
با گسترش روزافزون تکنولوژی اطلاعات و ظهور پلتفرمهایی مانند تلگرام، اینستاگرام، سایتهای دانلود کتاب و فروشگاههای بینالمللی مانند آمازون و گودریدز، ساختار سنتی سانسور بیش از پیش با چالشهای اساسی مواجه شده است. بسیاری از آثار ممنوعه اکنون بهراحتی در قالب نسخههای دیجیتال در اختیار مخاطبان قرار میگیرند. این تغییر پارادایم، نشاندهنده یک واقعیت است: کنترل مطلق بر جریان اندیشه، در عصر دیجیتال، عملاً ناممکن شده است.
با توجه به این روند، بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که استمرار سیاستهای سختگیرانه سانسور، نهتنها ناکارآمد، بلکه ضدتوسعه و خطرناک است. زیرا هم منابع انسانی را فراری میدهد، هم مخاطبان را از نهادهای رسمی فرهنگی دور میسازد، و هم کشور را از مشارکت در فضای جهانی اندیشه بازمیدارد.
جمعبندی نهایی
سانسور کتاب در ایران، صرفاً یک مانع اداری یا حقوقی نیست، بلکه بخشی از یک ساختار وسیعتر فرهنگی-سیاسی است که هدف آن کنترل جریان اطلاعات و اندیشه در جامعه است. این رویکرد، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت برای تثبیت نظم موجود کارآمد به نظر برسد، اما در بلندمدت پیامدهای بسیار مخربی در حوزه اعتماد عمومی، توسعه فرهنگی و پویایی فکری جامعه بر جای میگذارد.
راه برونرفت از این وضعیت، نه در تشدید نظارت، بلکه در بازنگری اساسی در رویکردها و پذیرش اصول بنیادین آزادی بیان، تحمل اندیشههای متفاوت و گشودگی نسبت به تنوع فرهنگی است.