گفتاری از فرانتس فانون در مورد فرهنگ ملی
در زیر قسمت هایی از کتاب دوزخیان روی زمین نوشته فرانتس فانون را می خوانید که به طرز دقیقی اهمیت فرهنگ ملی و چگونگی ساخت یک فرهنگ ملی را توضیح می دهد:
سه سال پیش من در نخستین کنگره مان نشان دادم که در موقعیت استعماری چه زود پویایی جای خود را به تحجر و به تکرار دائمی و یکنواخت اعمال و تمایلات می دهد. این است که حوزه فرهنگ به وسیله موانع وسدها محدود می گردد. این موانع ابتدایی ترین مکانیسمهای دماغی هستند و از بیشتر جهات شبیه به غریزه ساده صیانت ذات میباشند. اهمیت در این است که متجاوز دیگر نمی تواند از محو عینی ملت و فرهنگ اسیر رضایت خاطر حاصل کند. کلیه تقلاها و تلاشها به کار رفته است تا استعمارزده را وادار سازد به حقارت فرهنگش که به اعمال غریزی تبدیل شده است اعتراف کند و واقعیت نداشتن ملت خویش را قبول نماید و این مطلب را که خلقتش ناقص است بپذیرد.
در برابر این چنین وضعی عکس العمل استعمارزده يك پهلو و يك رويه نیست. در حالی که توده ها سنتهایی را که با موقعیت استعماری بیشتر ناسازگار است دست نخورده حفظ می کنند؛ در آن حال که اسلوبِ صنعت یدی در شکل و نقش و قالب به انجماد و سختی و تغییر ناپذیری می گراید. روشنفکر با تحقیر فرهنگ ملی خود یا در پی اخذ بی دخل و تصرف فرهنگ اشغالگر می رود و یا کارش در لف و نشر متديك و عاشقانه و نازای کم و کیف این فرهنگ خلاصه می شود.
خصوصیت مشترک این دو کار این است که عاقبت هر دو منجر به را به دامن فرهنگ استعمارگر می افکند منشأ اثری نیست زیرا تحلیل به اصطلاح به کاوش جوهره فرهنگ ملی روی می آوری و چه کسی که خود موقعیت استعماری به طور جدی مورد توجه قرار نگرفته است.
موقعیت استعماری فرهنگ ملی را تقریباً در کلیت خود متوقف می کند، در چارچوب سلطه استعماری فرهنگ ملی، زندگی فرهنگی ملی و ابداعات فرهنگی و دگرگونیهای فرهنگی نه وجود دارند و نه می توانند وجود داشته باشند. گاهگاهی در گوشه و کنار اقدامات جسورانه ای به منظور تجدید پویایی فرهنگی و جهت تازه دادن به مضامین و شکل های کهن به منصه ظهور می رسد. نتیجه و نفی آنی و مسلم و قابل لمس این خیزش ها صفر است ولی اگر نتایج منطقی این خیزشها را تا به آخر تعقیب کنیم می بینیم که وجدان ملی در حال صیقل یافتن و اندیشه ستیز با ستم در حال نضج گرفتن و مبارزه رهایی بخش در حال قوام یافتن است.
در زیر سلطه استعماری فرهنگ ملی فرهنگی مطرود است و ویران کردنش بر طبق نظام و نظم به وسیله استعمار دنبال می شود. این فرهنگ در همان آغاز کار و خیلی زود محکوم به پنهانکاری می گردد. مفهوم این پنهانکاری را در عکس العملهای استعمارگر بلافاصله می توان مشاهده کرد. زیرا که وی دلبستگی به سنت ها را به مثابه وفاداری استعمارزده به روحیه ملی و امتناع او از منقاد شدن تلقی می کند. این استواری و سرسختی در بقای اشکال فرهنگی ای که جامعه مستعمراتی محکوم کرده است خود تظاهری ملی است. اما این تظاهر به قوانین مقاومت از راه بی حسی (لَختی) به ویژه برای اطاعت نکردن باز می گردد. از حالت تعرضی و نیز دگرگونی روابط خبری نیست آنچه هست کز کردن پیرامون هسته ای است بیش از پیش جمع شده، بیش از پیش بی حس و بیش از پیش تهی.
در پایان یکی دو قرن استثمار دورنمایی از فرهنگ ملی به وجود می آید که خشک و بی فروغ است. فرهنگ ملی به صورت انبانه ای از عادات برانگیزنده اعمال و آداب لباس پوشی و نهادهای تکه پاره شده در می آید. در این فرهنگ تحرك بسیار کم است و از خلاقیت واقعی و جوشش خبری نیست.
تیره روزی مردم، ستم ملی، منع فرهنگ (از شکفتن و بارور شدن) یک چیزند. پس از يك قرن سلطه استعماری، فرهنگی می یابیم به نهایت سخت رسوب کرده و متحجر. محو تدریجی واقعیت ملی و احتضار فرهنگ ملی، روابط تبعی متقابل دارند و به همین دلیل تعقیب تحول این روابط در جریان پیکار رهایی بخش اساسی است.
انکار فرهنگ، تحقیر تظاهرات ملی عاطفی یا محرك، غیر قانونی کردن هرگونه سازمان در استعمارزده رفتارهای پرخاشگرانه بر می انگیزد.
اما این رفتارها از قماش واکنشها هستند؛ پس کم تنوع و هرج و مرج طلب و غیر مؤثرند. بهره کشی استعماری، فقر، تیره روزی، قحطی مزمن پیش از پیش استعمارزده را به پیکار آشکار و سازمان یافته می کشاند و به تدریج و به طور نامحسوس لزوم يك برخورد قاطع نطفه می بندد و اکثریت عظیمی از مردم ضرورت آن را احساس می کنند، کشمکش هایی که قبلا وجود نداشت ظاهر و تکثیر می شوند.
حوادث بين المللی، فروریختن یکجای دیوارهای امپراتوری های استعماری، تناقضاتی که جزء ضرور نظام استعماری هستند حالت پیکارجویی را حفظ و تقویت می کنند و وجدان ملی را توان و تعالی می بخشند. این کشمکشهای تازه تمامی مراتب واقعیت استعماری را فراگرفته است و در زمینه فرهنگ منعکس می شود.
مثلا در ادبیات به طور نسبی بیش از اندازه اثر به وجود می آید. آثار بومی که انعکاس کم مایه ای بود از ادبیات استعمارگر، ترجمان اراده بداعت و ویژگی ساز می گردد. روشنفکران که در دوره اختناق اساساً مصرف کننده بودند؛ تولیدکننده می شوند. این ادبیات نخست با رضایت خاطر در نوع شعری و تراژدی خلاصه می گردد و به دنبال آن رمان ها، داستانهای کوتاه و رسالات و تحقیقات مورد توجه قرار می گیرند. پنداری نوعی سازمان درونی و قانون طرز بیان وجود دارند که بنابر آنها بایست به تدریج که هدفها و روشهای پیکار رهایی بخش وضوح می یابند، جلوه های شاعرانه تقلیل یابند و مضامین از پایه و اساس نو شوند. در واقع ناسزاگوییهای تلخ و نومیدانه و قهرهای سر باز کرده و فریاد شده که خاطر استعمارگران را آرامش می دهند کم و کمتر می شوند. استعمارگران در دوران پیش این اقدامات را تشویق می کردند و موجودیت آنها را تسهیل می نمودند.
در واقع اشغالگر افشاگری های نیشدار شرح تیره روزی ها و بیان هیجان های تند را به عنوان يك عمل لینت بخش تلقی می کند. میدان دادن به این اعمال نوعی پرهیز از فاجعه و به خاطر آرامش محیط است، ولی این وضع موقتی است در واقع رشد وجدان ملی در مردم، تظاهرات ادبی روشنفکر استعمارزده را از ایهام خارج می کند. همبستگی دوام یافته مردم دعوتی است از روشنفکر برای اینکه مرحله داد و فریاد را پشت سر گذارد. شکایت جای خود را به ادعانامه و ادعانامه جای خود را به دعوت به عمل می دهد. در دوره بعد مرحله صدور دستور العمل است. تبلور وجدان ملی در عین زیر و زبر کردن انواع و مضامین ادبی یکسره خوانندگانی تازه میسازد. در سابق آثار ادبی روشنفکر استعمارزده منحصراً به خاطر استعمارگر به وجود می آمد. از راه مقولات نژادی و ذهنی منظور دل بردن و یا لو دادن استعمارگر بود اما به تدریج روشنفکر عادت خطاب کردن و رجوع نمودن به مردمش را فرا می گیرد.
منبع: کتاب دوزخیان روی زمین نوشته فرانتس فانون جلد دوم ، ترجمه علی شریعتی 1368 – بخش اساس مشترک فرهنگ ملی و مبارزات رهایی بخش
جهت دانلود کتاب دوزخیان روی زمین جلد دوم به لینک زیر مراجعه کنید: