در زیر قسمت هایی از کتاب دوزخیان روزی زمین نوشته فرانتس فانون را می خوانید از فصل نابختیاری های ملی.
فانون در اینجا به خوبی ملی بودن و ملی گرایی دولت ها را تعریف می کند و راه را نشان می دهد و اینکه بدون ملی گرایی دولت ها و کشورها دچار ضعف و سستی می شوند ولی این ملی گرایی به چه معناست:
اگر بخواهیم این اقتصاد را پیش ببریم باید که در نخستین ساعت، تصمیم به ملی کردند آن اتخاذ کنیم. روشن است که ملی کردن نباید جنبه يك دولتی کردن خشک و زمخت را پیدا کند. ملی کردن بدان معنا نیست که همشهری های تربیت سیاسی ندیده را در رأس فعالیتهای تجاری و خدمات قرار دهیم. هر بار که این طرز عمل اتخاذ شده است کار به چیره شدن حکومت خودکار کارمندانی انجامیده است که تربیت شده «مادر» شهر سابق هستند و اربابند. کارمندانی که در اندک مدتی ناتوانی خود را در به فکر همه مردم بودن و در داشتن فکری ملت شمول عیان ساخته اند. این کارمندان به سرعت به خرابکاری در اقتصاد ملی و به گسستن شیرازه تشکیلات مملکتی شروع می کنند. فساد کوتاهی در انجام وظیفه و صندوق دزدی و انبارزنی و بازار سیاه رواج می گیرد. ملی کردن بخش سوم یعنی تشکیل و سازمان دادن شرکتهای تعاونی خرید و فروش بر پایه اصل مردم سالاری یعنی غير متمرکز ساختن این شرکت ها از طریق علاقمند و ذینفع کردن توده ها در اداره امور عمومی. گفتن ندارد که این کارها جز با تربیت سیاسی به توده ها دادن، شدنی نیست. از پیش باید یک بار برای همیشه يك مسئله اساسی، یعنی مفهوم تربیت سیاسی را روشن کرد. در حقیقت امروزه اصل تربیت سیاسی دادن به توده ها غالباً در کشورهای از توسعه مانده پذیرفته شده است اما چنین می نماید که در مورد تربیت سیاسی این کوشش که پایه و مایه کوشش های بعدی است به گونه ای اصیل انجام نمی گیرد.
وقتی به لزوم تربیت سیاسی مردم تصدیق و تأکید می شود مراد آن است که میخواهیم در کاری که به آن اقدام می کنیم از حمایت مردم برخوردار شویم حکومتی که می گوید می خواهد به تربیت سیاسی مردم پردازد علاقه خود را به حکومت کردن با مردم و برای مردم نشان می دهد.
تربیت سیاسی نباید سخنی از روی فریب و به قصد بزك كردن حکومت بورژواها باشد. حکومتهای بورژوازی کشورهای سرمایه داری مدت ها است که این مرحله کودکی قدرت را پشت سر گذارده اند. در عین خونسردی حکومت می کنند، به کمک قوانینشان و به یاری قدرت اقتصادیشان و به مدد پلیس شان، اکنون که بنای قدرتشان استوار است، ناگزیر نیستند وقت خود را در عوام فریبی تلف کنند. آن سان که سودشان حکم کنند حکومت می کنند و جرات و جسارتی درخور قدرتشان دارند. مشروعیتی ایجاد کرده اند و بر اساس حقوقشان قوی هستند.
کاست بورژوازی کشورهای نو استقلال نه دریدگی و بی آزرمی و نه آسوده خاطری مبتنی بر قدرت بورژواهای پیرو قدیمی را دارد. از اینجاست که علاقمند و نگران پنهان کردن نیات باطنی و تحصیل وجهه و محبوبیت است. تربیت سیاسی توده ها آن نیست که ده ها یا صدها هزار مرد و زن سه یا چهار بار در سال در یک جا اجتماع کنند، این میتینگ ها، این گردهمایی های نظرگیر به همان تاكتيك كهنه پیش از استقلال شباهت دارد که عبارت بود از نمایش نیروها تا به خود و دیگران ثابت کنند که مردم را با خود دارند. تربیت سیاسی دادن به مردم معنايش كودك كردن مردم نیست، بالغ و رشید کردن آن هاست.
این امر که تربیت سیاسی توده ها کودک کردن آن ها نیست بلکه بالغ و رشید کردنشان است ما را بر آن میدارد که نقش حزب سیاسی را در يك کشور از توسعه مانده بررسی کنیم. در صفحات پیش دیدیم که روحیه ساده گیر متعلق به بورژوازی نوزاد بر آن است که در کشورهای از توسعه مانده اداره امور به يك حكومت قوى به يك ديكتاتوری نیاز مند است. در این چشم انداز است که حزب مأمور پائیدن توده ها می شود. حزب بر اداره و پلیس سبقت می گیرد حزب توده ها را می پاید و کنترل می کند نه برای آنکه از شرکت واقعی آنها در امور ملت مطمئن گردد، بل برای آنکه دائم به یاد توده ها بیاورد که حکومت از آنها نظم و اطاعت می خواهد. این دیکتاتوری که باورش شده که مبعوث تاریخ است و خود را برای روزهای پس از استقلال ضرور می پندارد؛ در حقیقت مظهر تصمیم کاست بورژوا است بر رهبری و اداره کشور از توسعه مانده؛ نخست با پشتیبانی مردم و پس از چندی علیه مردم. تبدیل تدریجی حزب به دایره اطلاعات نشانه آن است که حکومت بیش از پیش حالت دفاعی به خود می گیرد؛ توده بی شکل مردم نیروی کوری شمرده می شود که دائم باید دهنه داشته باشد. دهنه ای از فریفتاری یا ترسی که قوای پلیس به وی القاء می کنند. حزب به مثابه هواسنج به مثابه دایره اطلاعات به کار می رود، عضو حزب تبدیل می شود به مامور اطلاعات و کارش می شود لو دادن. به وی ماموریت داده می شود این یا آن ده را تنبیه کند. احزاب مخالف را به ضرب باطوم و چوب و چماق در نطفه خفه می کنند. خانه های داوطلبان نمایندگی را که مخالفند آتش می زنند. پلیس دامنه تحریکاتش را وسعت می دهد. البته در چنین شرایطی حزب و ۹۹, ۹۹ درصد آراء از آن کاندیداهای دولتی است. در آفریقا دولتهایی چند، رفتاری از این قماش دارند. تمام احزاب مخالف که عموماً ترقی خواه هستند و برای تأثیر و نفوذ هر چه بیشتر توده ها در اداره امور عمومی فعالیت می کنند و آرزویشان این است که بورژوازی تحقیرکننده و سودپرست را به راه راست هدایت کنند؛ به زور چوب و چماق و زندان محکوم به سکوت و آنگاه فعالیت مخفی می شوند.