در متن زیر که بر اساس یک تحقیق علمی است نشان داده شده است که مذهب با افسردگی و اضطراب ارتباط خاصی ندارد1 و تنها نوع درونی مذهب می تواند کمی بر افسردگی و اضطراب تاثیر بگذارد به عبارتی مذهبی که بر ظاهرگرایی نباشد و از یک ایمان و اعتقاد برخاسته باشد می تواند بر افسردگی و اضطراب تاثیر مثبت داشته باشد.
از میان بنیانگذاران مکاتب مختلف در روان شناسی، زیگموند فروید[1] با پدیدة مذهبی، برخوردی کاملاً منفی داشته و به صورت های مختلف کوشیده است تا اصالت دین را نادیده بگیرد. از سوی دیگر بنیانگذار رفتاری نگری، جان واتسن[2] نیز با توجه به اینکه موضوع علم روان شناسی را «رفتار» قابل مشاهده و اندازه گیری اعلام می کند، با هرگونه روش های بررسی درون نگرانه مخالفت می نماید و برای بررسی اعتقادات مذهبی مجالی باقی نمی گذارد.
آلپورت از جمله روانشناسانی است که سعی کرد به صورت اختصاصی درباره دینداري نظریه پردازي کند. به اعتقاد وي احساسات مذهبی نه ماهیتی صرفاً عقلانی دارند و نه کاملاً غیرعقلانی، بلکه بیشتر تلفیقی از احساس و تفکر هستند. در واقع، دینداري، فلسفه اي از زندگی براي فرد ارائه می کند که نه تنها ماهیتی عقلانی دارد، بلکه از نظر احساسی و هیجانی نیز ارضاکننده است. ( آلپورت و راس[3] ، 1965 )
آلپورت دو نوع جهت گیري مذهبی را مطرح کرده است: جهت گیري مذهبی درونی و جهت گیري مذهبی بیرونی. جهت گیري مذهبی درونی نوعی دینداري است که در آن ایمان به منزله ارزشی متعالی مورد توجه است. افردي که این نوع جهت گیری را دارند، از دین به طور کامل پیروي می کنند و افراد با چنین انگیزه اي با دین زندگی می کنند. در جهت گیری مذهبی بیرونی باورهاي مذهبی اهدافی ابزاري دارند و افراد با این نوع جهت گیری در پی سودجویی هستند و دین را براي رفع سایر نیازها و کسب آسایش و امنیت فردي و اجتماعی و جلب نظر اجتماع به کار می برند. ( کیانی و همکاران، 1386، ص 1 )
یکی دیگر از روان شناسانی که در زمینة روان شناسی دین نظریه ای راهگشا مطرح کرده؛ اریک اریکسن[4]است. اریکسن نسبت به دین موضع گیری مثبتی دارد. وی معتقد است بین نهادهای اجتماعی به وجود آمده در طول تاریخ زندگی انسان و نیازهای روان شناختی او ارتباط وجود دارد. به نظر اریکسن دین به عنوان یک نهاد اجتماعی در طول تاریخ در خدمت ارضای «اعتماد اساسی» بشر بوده است. وی معتقد است «اعتماد» در دوران کودکی پایه ظرفیت «ایمان» در بزرگسالی را فراهم می کند. ایمان به عنوان یک نیاز حیاتی، انسان را به سوی پذیرش دین سوق می دهد. مفهوم دیگری نیز توسط اریکسن مطرح شده است که با دین ارتباط پیدا می کند. این مفهوم عبارت است از «هویت» و «بحران هویت». (اریک اریکسن، 1968)
همچنین در رابطه جهت گیری مذهبی با روان انسان می توان افسردگی و اضطراب را حالاتی در رابطه متقابل فرد و محیط مذهبی جستجو و با مدل لوینسون[5] (1994) تبیین کرد، ارتباط میان فرد و موقعیت یا محیطی که در آن قرار دارد، همواره در حالت تعادل و توازن نیست. گاهی محیط مذهبی نمی تواند انتظارات و آرزوهای افراد را جوابگو باشد. گاهی نیز فرد از عهده انتظاراتی که محیط مذهبی از وی دارد بر نمی آید. چنین عدم تعادل هایی منجر به حالتی مثل افسردگی یا اضطراب در برخی افراد می شود.( کولکا [6] ، 1975 )
1 ) رابطه بین افسردگی و جهت گیری مذهبی درونی – بیرونی در دانش آموزان چگونه است ؟
نتایج این تحقیق نشان داد تنها، ارتباط جهت گیری مذهبی درونی با افسردگی است که معنادار می باشد (18/0-r : ) (05/0≥ p )، پس می توان گفت فرضیه ما در مورد ارتباط جهت گیری مذهبی درونی و افسردگی تایید می شود، هر چند این ارتباط ضعیف می باشد.
یافته های منتج در مطالعه ما از سوی دیگر مطالعات که در پیشینه پژوهش آورده شده است؛ نیز حمایت شده. برای مثال در ایران تحقیقات پژوهشگرانی چون مختاری پور، حبیب وند نشان داده است که بین مذهب و افسردگی ارتباط معناداری وجود دارد، با توجه به پیشینه پژوهش حاضر در خارج از ایران پارگامنت در یک تحقق مروری اعلام می کند تنها 34 درصد ازپژوهش ها ارتباط مثبت بین سلامت روان با مذهب یافته اند و 64 درصد ارتباطی پیدا نکرده اند البته به نقل از خدایاری فرد، الیسون و بیرمن و پارک بین مذهب و سلامت روان ارتباط مستقیم یافته اند. اگر بررسی مروری پارگامنت را با توجه به بررسی 130 پژوهش در زمینه مورد نظر را اولویت قرار دهیم می توان گفت ارتباط مذهب و اختلالات روانی تایید شده است اما به میزان کم و پژوهش حاضر نیز به میزان کم و تنها در مورد جهت گیری مذهبی درونی با اختلال افسردگی ارتباط معنادار یافته است.
با توجه به نظرات آلپورت که در ادبیات پژوهش حاضر، فرد با جهت گیری مذهبی درونی، از ایمان بیشتر و در نتیجه اعتماد اساسی قوی تری برخوردار است که منجر به یک آرامش درونی می گردد.
همچنین به احتمال زیاد کسانی که از جهت گیری مذهبی درونی برخوردارند، در جواب دادن به پرسشنامه های تحقیق حاضر صداقت بیشتری نشان داده اند و بیشتر می توانند نماینده جامعه مذهبی خود باشند.
آنها به دلیل داشتن جهت گیری مذهبی درونی، در پی برآوردن انتظارات مذهبی می باشند تا به آرامش مذهبی دست یابند و در صورتی که به این هدف نرسند ممکن است آرامش مذهبی و در نتیجه آرامش روانی خود را از دست بدهند که افسردگی از تبعات مهم این وضع خواهد بود.(طبق دیدگاه لوینسون که در ادبیات پژوهش ذکر شده است)
اینکه افراد در چه شرایطی ممکن است تحت تاثیر جنبه های مذهبی خود قرار بگیرند و آرامش مذهبی و آرامش روانی خود را از دست بدهند؛ می توان چند عامل را ذکر کرد :
- نوجوانی
طبق نظریات اریک اریکسون در رابطه با مقوله هویت می توان حساسیت این دوره را در ارتباط آن با متغیرهای مذهبی و روانی این مقاله تبیین کرد. نوجوانی که هویت و ساختار شخصیتی او با جهت گیری مذهبی درونی رشد کرده است، به گونه ای عمل میکند که انتظارات مذهبی اطراف خود را برآورده کند و اگر نتواند به این امکان دست یابد ممکن است هویت او آشفته شده و اعتماد اساسی را از دست دهد و منجر به افسردگی نیز گردد.
2 . نوع فشارها و شکل اجرایی مذهب و پرداخت به مذهب در اطراف یک فرد
این مقوله نیز می تواند بر میزان اثرگذاری و ارتباط آن بر روان فرد موثر واقع شود. با توجه به مدل لوینسون در رابطه با ارتباط محیط با روان انسان که در ادبیات این مقاله به آن اشاره شد، محیط مذهبی اطراف یک نوجوان ایرانی پر از داده ها و انتظارات مذهبی با شدت بسیار است و کسی که از جهت گیری مذهبی درونی برخوردار باشد؛ نیاز است تلاش بسیاری در برآورده کردن این نیاز های مذهبی اطراف خود انجام دهد و در صورت کوچکترین کم کاری و اشتباهی به سرعت می تواند در معرض احساس ناکارآمدی و رنج و گناه و بی کفایتی قرار گیرد. به عبارتی نه فقط خود مذهب بلکه میزان و شدت این عامل در روان فرد بسیار مهم است که این موضوع در ایران نیز صادق است به خصوص که در مدارس ایران، تبلیغ مذهب و درخواست های فرامین مذهبی بسیار شدت دارد به گونه ای که دانش آموز را نسبت به برآوردن انتظارات مذهبی حساس می نمایند.
اما با وجود تحلیل فوق در رابطه با ارتباط جهت گیری مذهبی درونی با افسردگی، لازم است به این نکته توجه داشت که ما در این پژوهش تنها یک ارتباط یک سویه را نباید مدنظر قرار دهیم؛ در این ارتباط ممکن است افسردگی به این دلیل با جهت گیری مذهبی ارتباط پیدا کرده است که افراد افسرده در جوامع مذهبی به طور ناخوداگاه به سمت جهت گیری مذهبی درونی گرایش پیدا می کنند؛ به عبارتی آزمودنی های مورد مطالعه به دلیل داشتن افسردگی، جهت گیری مذهبی درونی پیدا کرده اند. پس ارتباط بین این دو عامل ممکن است یک سویه و از طرف هر کدام از عوامل باشد و یا این ارتباط دوسویه باشد و هر دو عامل کم و بیش بر هم اثرگذاری و تعامل داشته باشند که فهم این اثرگذاری ها نیاز به تحقیقات جداگانه آزمایشی یا کنترل شده دارد.
پس حتی مشخص کردن این یافته که جهت گیری مذهبی درونی بر افسردگی و بر عکس تاثیرگذار است و یا اثرگذاری دو سویه دارند؛ خارج از توان علمی این تحقیق است و تنها می توانیم به این فرض بسنده کنیم که این دو تنها یک ارتباط معنادار کوچکی دارند؛ زیرا همبستگی آماری آنها نیز کوچک است (18/0-r : ). و اگر این ارتباط را از سمت افسردگی قوی تر پنداریم می توان گفت به احتمال زیاد، خود عامل افسردگی در ارتباط جهت گیری مذهبی درونی با افسردگی دخالت داشته است؛ زیرا ممکن است افراد افسرده به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه با ایجاد جهت گیری مذهبی درونی در پی درمان افسردگی خود و یا پیدا کردن راهی برای رهایی از آن بوده باشند.
در نتیجه می توان گفت که احتمالا جهت گیری مذهبی درونی، برای افراد افسرده، کارکردهای روانی آرامش بخش و درمانگرانه داشته است؛ به همین دلیل به طور ناخودآگاه، این عامل در آنها به مرور تثبیت شده تا چنین شخصیتی شکل بگیرد.
همچنین بر اساس یافته های این پژوهش مشخص شد که بین جهت گیری مذهبی بیرونی با افسردگی ارتباط معناداری وجود ندارد و این موضوع نشان می دهد؛ ارتباط مذهب با اختلالات روانی را با یک نگاه کلی نمی توان بررسی کرد و نیاز است که در بررسی ارتباط مذهب با روان انسان نگاه دو بعدی به مذهب داشت و جهت گیری مذهبی درونی را از بیرونی جدا کنیم، زیرا بسیاری از افراد در واقعیت، مذهبی نیستند؛ بلکه در ظاهر چنین می باشند (جهت گیری مذهبی بیرونی دارند) و افرادی که در ظاهر مذهبی اند را نمی توان افراد مذهبی به حساب آورد و احتمالا به همین دلیل است که بین این عامل جهت گیری مذهبی بیرونی با عوامل مختلف مانند اختلالات روانی ارتباطی معنادار نمی توان یافت.
و این عدم ارتباط عامل مذهب به طور کلی با مقوله روانی به خصوص اضطراب و افسردگی در برخی تحقیقات احتمالا به عدم جداسازی جهت گیری مذهبی درونی از جهت گیری مذهبی بیرونی بر می گردد؛ به عبارتی اگر این جداسازی به هر شکل صورت نگیرد نتایج حاصل از تحقیقاتی این چنین ممکن است دقیق نباشد و اگر محققی در پی کاوش پیرامون ارتباط مذهب با مقولات دیگر است جهت دستیابی به نتیجه ای نزدیک به واقعیت لازم است تنها به ارتباط جهت گیری مذهبی درونی با دیگر عوامل توجه داشته باشد که نمایه ای واقعی از مذهب را نشان می دهد.
منطبق با پیشینه پژوهش حاضر، پارگامنت در یک تحقیق مروری پیرامون ارتباط مذهب با سلامت روان با بررسی 130 پژوهش گزارش می کند که 34 درصد از پژوهش های مرور شده به رابطه مثبت بین این دو اشاره داشته است؛ در حالی که 4 درصد این رابطه را منفی ارزیابی نموده اند و 62 درصد مطالعات هیچگونه رابطه ای بین این متغیر ها گزارش نکرده بودند. پس می توان گفت درصد ارتباط مذهب با عوامل روانی ضعیف است اما پژوهشگر تحقیق حاضر، با بررسی و تحلیل یافته ها بر این عقیده است که اگر جهت گیری مذهبی درونی از بیرونی جدا شده باشند، نتایج تحقیقات به احتمال زیاد متفاوت خواهد بود و خواهیم دید که جهت گیری مذهبی درونی ارتباط بیشتر و جهت گیری مذهبی بیرونی ارتباط کمتری با عوامل روانی خواهد داشت.
2 ( رابطه بین اضطراب و جهت گیری مذهبی درونی – بیرونی در دانش آموزان چگونه است ؟
با توجه به یافته های آماری این تحقیق بین اضطراب با جهت گیری مذهبی درونی (08/0 -r : ) ( 21/0 < P ) و جهت گیری مذهبی بیرونی (07/0 -r : ) (35/0 < P ) رابطه ای منفی وجود دارد که از نظر آماری معنادار نمی باشد. در نتیجه می توان گفت فرض وجود ارتباط بین این متغیرها رد می شود.
مانند نتایج پژوهش پیش رو، تحقیقاتی مبنی بر عدم ارتباط معنادار بین دو متغیر مذکور وجود دارد و یک نتیجه غیر معمول نیست؛ همانطور که در پیشینه این پژوهش آوردیم، اکانر و همکارانش در پژوهش خود اظهار داشتند که ما نتوانستیم شواهدی را پیدا کنیم که نشان دهد مذهب اثر مثبتی بر روی اضطراب بر جای می گذارد. همچنین پارگامنت در بررسی مروری خود بر تحقیقات مرتبط اعلام کرده است که 62 درصد پژوهش ها ارتباطی بین مذهب و سلامت روان نیافته اند اما در دیگر پژوهش های مرتبط آورده شده در پیشینه پژوهش حاضر، مذهب و اختلالات روانی با هم ارتباط دارند و همچنین مانند تحقیق حاضر، یک ارتباط منفی بین مذهب و اختلالات روانی یافت شده است.
با توجه به نتایج حاصل از این تحقیق و تحلیلی که در سطور بالا و سوال
قبل، در رابطه با اهمیت جهت گیری مذهبی در دستیابی به نتایج مورد اعتماد در پژوهش های مرتبط با مذهب انجام شد؛ این سوال مطرح می شود که چرا جهت گیری مذهبی درونی با افسردگی یک ارتباط آماری معنادار یافت اما با اضطراب یک ارتباط معنادار پیدا نشد؟
با یک فرض و با توجه به نظرات لوینسون می توان گفت احتمالا در یک جامعه مذهبی، بین ویژگی های اختلال افسردگی و جهت گیری مذهبی درونی مشترکات روانی بیشتری یافت می شود؛ به عبارت دیگر ممکن است هر گونه عدم برآوردن انتظارات مذهبی در یک فرد با جهت گیری مذهبی درونی بیش از آنکه موجب اضطراب گردد؛ موجب شکل گرفتن ویژگی های اختلال افسردگی می شود که البته این رابطه می تواند دوسویه باشد.
در پایان و در یک نتیجه گیری کلی از پژوهش حاضر می توان گفت :
1. با توجه به یافته های این مقاله در مورد ارتباط جهت گیری مذهبی درونی با اختلال افسردگی می توان احتمالا در بهبود روان جامعه سود برد.
2. شرایط مذهبی و خواست های مذهبی اگر در اطراف یک فرد با جهت گیری مذهبی درونی متعادل باشد به احتمال زیاد منجر به کاهش افسردگی می گردد و ممکن است، مذهب به عنوان عاملی درمانگر عمل نماید و همچنین اگر چنین فردی نتواند از انتظارات اجتماعی و مذهبی مرتبط برآید دچار افسردگی نیز گردد.
3. طبق تحلیل انجام شده اضطراب با کارکردهای روانی مذهب (بیرونی یا دورنی) ارتباط چندانی ندارد که همانطور که گفته شد احتمالا ناشی از عدم ارتباط زیر مولفه های مرتبط در این دو متغیر می باشد.
4. جهت گیری مذهبی بیرونی با هیچ کدام از اختلالات روانی افسردگی و اضطراب ارتباط آماری معنادار نمی یابد که این موضوع ناشی از ظاهرسازی افراد با این نوع جهت گیری است.
5. با توجه به نتایج تحقیق حاضر و پیشینه پژوهش، پژوهشگر بر آن است که احتمالا تحقیقات انجام شده در ایران در جهت نشان دادن اهمیت مذهب یا ارتباط مذهب با روان انسان دچار سوگیری هایی می باشند چرا که طبق تحقیق پارگامنت و همچنین تحقیق حاضر ارتباط مذهب با اختلالات روانی بسیار ضعیف یا صفر می باشد.
[1] Sigmund Freud
[2] John Watson
[3] – Alport & Ross
[4] Eric Erickson
[5] Levinson، D. J.
[6] Kulka , R.