دسته‌ها
اجتماعی روانشناسی فلسفه

سکولاریسم در تاریخ و جهان و سکولاریسم در ایران

سکولاریسم یک ایده سیاسی است که به بهترین روش برای اداره جوامع تکثرگرای مذهبی می‌پردازد.

مدل سکولاریسمی که ما از آن حمایت می‌کنیم، از آزادی‌های مدنی همه، صرف نظر از باورهای شخصی شما، دفاع می‌کند.

اصول سکولاریسم که از دموکراسی لیبرال و بسیاری از آزادی‌هایی که از آنها برخورداریم، محافظت و پشتیبانی می‌کنند

اول باید ببینیم معنای سکولاریسم ( secularism ) چیست و مقصود و هدف ما از بیان آن چیست؟

اما سکولاریسم هر چه هست و هر تعریفی که از آن می شود و تفاوت های زیادی دارد اما در اصل جدایی دین از حکومت داری است.

سکولاریسم عبارت است از:

تفکری که حضور دین در ابعاد مختلف زندگی بشر را نفی می کند. گرایشی که طرفدار و مروّج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت‌های مختلف حیات انسانی از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیّت، اخلاق و. . . است.

در این دیدگاه، دین فقط با مسائل خصوصی افراد سر و کار دارد نه مسائل اجتماعی آن‌ها. آموزش و پرورش، اقتصاد، سیاست و… باید بر علم مبتنی باشد نه مذهب.

سکولاریسم در این معنای مشخّصِ عمدتاً یکی از ویژگی‌های تمدن و فرهنگ دوره‌های جدید است؛ و یکی از مؤلّفه‌ های مدرنیته غربی محسوب می‌شود.

سکولاریسم در تعریف دیکشنری کمبریج:

اعتقاد به اینکه دین نباید در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی عادی یک کشور دخالت داشته باشد

در سایت ملی جامعه سکولار اینگونه آمده است:

سکولاریسم یک ایده سیاسی است که به بهترین روش برای اداره جوامع تکثرگرای مذهبی می‌پردازد.

مدل سکولاریسمی که ما از آن حمایت می‌کنیم، از آزادی‌های مدنی همه، صرف نظر از باورهای شخصی شما، دفاع می‌کند.

اصول سکولاریسم که از دموکراسی لیبرال و بسیاری از آزادی‌هایی که از آنها برخورداریم، محافظت و پشتیبانی می‌کنند عبارتند از:

برابری به طوری که باورهای مذهبی یا فقدان آنها، هیچ یک از ما را در موقعیت برتری یا ضعف قرار ندهد.

آزادی عمل به دین یا اعتقاد خود بدون آسیب رساندن به دیگران، یا تغییر یا عدم تغییر آن، بر اساس وجدان خود.

جدایی نهادهای مذهبی از نهادهای دولتی و یک حوزه عمومی که در آن دین می‌تواند مشارکت داشته باشد، اما تسلط نداشته باشد.

در بریتانیکا دانشنامه بزرگ سکولاریسم چنین معنا شده است:

سکولاریسم، یک جهان‌بینی یا اصل سیاسی که دین را از سایر عرصه‌های وجود انسان جدا می‌کند و اغلب تأکید بیشتری بر جنبه‌های غیرمذهبی زندگی انسان یا به طور خاص‌تر، جدایی دین از عرصه سیاسی دارد.

ارائه تعریف دقیقی از سکولاریسم، حتی برای محققان، دشوار است. به عنوان مثال، چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی، اظهار داشته است که «کاملاً مشخص نیست منظور از سکولاریسم چیست. در واقع فرمول‌های کاملاً متفاوتی تحت این نام قرار می‌گیرند.» تعریف آن به دلیل دو معنای گاهاً همپوشانی سکولاریسم در زمینه‌های مختلف و اصطلاحات مرتبط سکولار و سکولاریزاسیون پیچیده است.

محققان رویکردی کلی به این خانواده پیچیده از اصطلاحات دارند. سکولار به حوزه امور انسانی خارج از دین اشاره دارد، به ویژه به عنوان یک روش مدرن برای زندگی و درک جهانی که ظاهراً مدرن است و به ذهنیت فردی و عقلانیت علمی ارزش می‌دهد.

سکولاریزاسیون با یک فرآیند تاریخی مرتبط است که در آن اعتقاد و عمل دینی رو به زوال می‌رود.

سکولاریسم به طور کلی به یک جهان‌بینی فلسفی اشاره دارد که نسبت به دین به عنوان مبنای اصلی فهم و اخلاق بی‌تفاوت است یا آن را رد می‌کند، که شامل الحاد می‌شود اما با آن یکسان نیست.

در زمینه‌های سیاسی، سکولاریسم اشکال مختلفی دارد، اما به‌طور گسترده شامل سیاست‌های رسمی یک دولت-ملت سکولار مدرن در رابطه با دین و نظارت بر آن است.

کلمه سکولار از اصطلاح لاتین saeculum به معنای «یک نسل»، «یک عمر انسانی»، «یک دوره زمانی» یا «یک قرن» گرفته شده است.

این کلمه در معنای اصلی مسیحی خود، به دنیای زمانی محدود امور روزمره یا سیاسی دنیوی اشاره داشت، در مقابل زمان و اعمال مذهبی مسیحی که سرشار از حس ابدیت و سرشار از اهمیت معنوی بود.

اولین نسخه دایره المعارف بریتانیکا (۱۷۶۸-۷۱) سکولار را به عنوان «چیزی که زمانی است» تعریف کرد؛ که در این معنا، این کلمه در مقابل کلیسایی قرار می‌گیرد.

جورج هولیوک، متفکر و نویسنده انگلیسی، در سال ۱۸۵۱ اولین کسی بود که از اصطلاح سکولاریسم برای اشاره به یک فلسفه مدنی و اخلاقی غیرمذهبی خاص استفاده کرد که قصد داشت فاقد بار اخلاقی منفی باشد که الحاد در آن زمان داشت.

پیش از این، سکولاریسم سیاسی در یونان باستان، در هند تحت حکومت امپراتوران آشوکا (در قرن سوم پیش از میلاد) و اکبر (در سال‌های ۱۵۵۶ تا ۱۶۰۵) و در سیستم جوامع مذهبی خودمختار و خودگردان امپراتوری اسلامی عثمانی وجود داشت (به کتاب ارزن مراجعه کنید).

محققان، جدایی مفهومی بین امر مقدس و امر سکولار در اروپای قرون وسطی را به پدر کلیسای لاتین، سنت آگوستین (۳۵۴ تا ۴۳۰)، به ویژه به ترسیم او در کتاب شهر خدا بین «شهر خدا»ی الهی و «شهر انسان» زمینی که او ادعا می‌کرد در دوران قبل از ظهور دوم مسیح در کنار هم وجود دارند، ردیابی می‌کنند.

تعریف مجدد آگوستین در آن کتاب از saeculum از یک مفهوم صرفاً زمانی در لاتین برای نشان دادن دنیوی بودن، بر معانی بعدی اصطلاح سکولار و پسرعموهای آن، سکولاریسم و ​​سکولاریزاسیون، تأثیر گذاشت.

همچنین رد اقتدار مذهبی و سیاسی پاپ و امپراتوری مقدس روم توسط مارتین لوتر، رهبر اصلاحات آلمانی، به نفع مقامات سکولار متمایل به پروتستانتیسم، برای تاریخ سکولاریسم اهمیت داشت.

یکی دیگر از اصلاح‌طلبان پروتستان، ژان کالوین، سیاستمدار کلیسایی فرانسوی، با درونی کردن دین به عنوان قلمرو خصوصی وجدان در مقابل دنیای سیاسی بیرونی و عمومی، از جدایی امر مذهبی و امر سکولار حمایت کرد. همانطور که او در کتاب «مؤسسات دین مسیحی» (۱۵۵۹؛ ترجمه از لاتین توسط فورد لوئیس بتل، ۱۹۶۰) نوشت،

با گسترش پروتستانتیسم در سراسر اروپا، جنگ‌هایی بر سر اختلافات مذهبی، از جمله جنگ‌های مذهبی فرانسه (۱۵۶۲-۱۵۹۸) و جنگ سی ساله عمدتاً آلمانی (۱۶۱۸-۱۶۴۸) رخ داد. صلح وستفالی (۱۶۴۸) پایه و اساس ایده‌های مدرن دولت-ملت را ایجاد کرد و تحمل مذهبی رسمی را برقرار ساخت. در نامه‌ای در باب مدارا (۱۶۸۹)، فیلسوف انگلیسی، جان لاک، از جدایی قاطع بین امر شخصی دین و دنیای سیاسی دولت حمایت کرد. آثار او تأثیر زیادی بر شیوه‌های مدرن سکولاریسم سیاسی گذاشت.

در ایالات متحده، کلمه سکولاریسم در اصطلاح عامیانه معمولاً بار معنایی ضد مذهبی دارد؛ بنابراین به ندرت در خارج از دانشگاه برای اشاره به جدایی کلیسا و دولت استفاده می‌شود. با این وجود، رویکرد قانون اساسی این کشور به دین، ذیل چتر چیزی قرار می‌گیرد که محققان آن را سکولاریسم سیاسی می‌دانند.

اولین متمم قانون اساسی ایالات متحده اینگونه آغاز می‌شود: «کنگره هیچ قانونی در رابطه با تأسیس دین یا ممنوعیت اجرای آزادانه آن وضع نخواهد کرد.» بند اول به عنوان بند تأسیس و بند دوم به عنوان بند اجرای آزاد شناخته می‌شود. این بندها اجازه انجام آزادانه اعمال مذهبی را در یک جامعه کثرت‌گرا می‌دهند، اما همچنین تضمین می‌کنند که دولت یک دین را بر دین دیگر ترجیح ندهد. رئیس جمهور توماس جفرسون، که تحت تأثیر لاک بود، این بندها را در نامه معروف خود به باپتیست‌های دنبری (1802) نقل کرد و آنها را به عنوان «ایجاد دیوار جدایی بین کلیسا و دولت» توضیح داد – استعاره‌ای که در حقوق ایالات متحده تأثیرگذار شد.

برای بسیاری از پدران بنیانگذار، جدایی کلیسا و دولت نه تنها از لاک، بلکه از باورهای عصر روشنگری به حقوق طبیعی جهانی و اهمیت عقلانیت، مفاهیم مشابه در دئیسم رایج و احترام به تنوع مذهبی نیز الهام گرفته شده بود. برای دیگران در اوایل ایالات متحده، آزادی وجدان و در نتیجه آزادی مذهب، یک اعتقاد صریح پروتستانی بود.

در قرن نوزدهم، بندهای مربوط به استقرار و آزادی عمل با بروز بحث‌هایی بین کسانی که «دیوار جدایی» سختگیرانه جفرسون را تأیید می‌کردند و کسانی که آزادی مذهب را جزء جدایی‌ناپذیر مسیحیت پروتستان می‌دانستند و به دنبال اعلام رسمی ایالات متحده به عنوان یک کشور مسیحی بودند، در تضاد قرار گرفتند. ایجاد تعادل بین این دو بند و خواسته‌های مرتبط با آنها در بین شهروندان، یک فرآیند مداوم بوده است.

بندهای مربوط به تأسیس و آزادی عمل در ابتدا فقط در مورد دولت فدرال اعمال می‌شد و برخی از ایالت‌ها مذاهب رسمی داشتند – کالوینیسم رسمی کنتیکت دلیل نامه جفرسون به باپتیست‌های دنبری بود – تا اینکه دیوان عالی ایالات متحده در اوایل قرن بیستم از بند تشریفات قانونی اصلاحیه چهاردهم (1868) برای گسترش رسمی اصلاحیه اول به ایالت‌ها استفاده کرد.

سکولاریسم در ایران

با توجه به مقدار تعاریف بالا با سکولاریسم آشنایی پیدا کردیم اما چرا این اصل از اصول مهم تمدن غرب است.

این اصل در ابتدای تمدن غرب مشخص و خاص و جدا نبود اما با کاهش قدرت کلیسا و افزایش قدرت ملی گرایی و انسان گرایی و روشنفکری و روشنگری اندیشمندان دوره رنسانس اروپا و پروتستانیسم به مرور به شکل یک هدف و آرمان و همچنین نظریه سیاسی و اجتماعی درآمد به عبارتی این اصل هم فرآورده تمدن غرب است و هم باعث تمدن غرب.

اصل سکولاریسم اگر اتفاق نمی افتاد ما شاید تمدنی به نام غرب نداشتیم این اصل باعث گردید دانش و انسان و دانشگاه در اولویت قرار گیرد. انسان از قید و بند کلیسا و کتب مقدس آزاد شود و این موضوع به مرور باعث گردید نقد گسترش یابد و گسترش نقد باعث گردید بهتر به دنیا نگاه شود و نگاه بهتر و دقیق تر به دنیا باعث رشد علوم و دانش و تمدن گردید.

به همین دلیل می توان گفت این اصل احتمالا مهمترین و چکیده تمدن غرب است و به ما نشان می دهد که برای رسیدن به رفاه و رشد انسان در هر کشوری، آن کشور باید به سمت سکولاریسم شدن برود.

در ایران نیز همزمان با آغاز جنبش مشروطه، اندیشمندان آن زمان از این اصل آگاه بودند و به آن نیز پرداخته بودند همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده اما رواج زیادی نداشت با این همه در مورد آن صحبت میشده و یکی از آرمان های انقلابیون بوده است. این امر نهایت یک از خواست های رضاشاه می شود که منجر به کشف حجاب او می گردد و بعد از او پسرش محمدرضاشاه به طور نامحسوس و محسوس در راه سکولاریسم ایران حرکت می کرد که با آمدن خمینی این اصل مهم تمدن غرب از جامعه ایران روبرگرداند و ایران بر عکس در یک حکومت مذهبی افراطی گرفتار شد.

هر چند می توان گفت روح سکولاریسم در میان مردم جاری است و همچنان نسل های جوان تر درک بهتری از این موضوع پیدا می کنند.

این اصل تمدنی غرب باید یکی از آرمان های جامعه ایرانی شود و باشد تا بتواند در جهان آن رشد سزاوار خود را پیدا کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *